داستان تصویری کودک | لجبازی
  • کد مطالب: ۳۵۱۰۸۶
  • /
  • ۲۹ مرداد‌ماه ۱۴۰۴ / ۱۶:۳۹

داستان تصویری کودک | لجبازی

سارا و مهیار با هم خواهر و برادرند. آنها بعضی وقت‌ها با هم دعوایشان می‌شود. امروز هم یکی از آن روزهاست.

مرجان اسماعیلی - سارا و مهیار با هم خواهر و برادرند. آنها بعضی وقت‌ها با هم دعوایشان می‌شود. امروز هم یکی از آن روزهاست. مهیار می‌خواهد بازی کامپیوتری‌اش که به مرحله آخر رسیده است را تمام کند اما صدای بازی خیلی بلند است.

سارا می‌خواهد کتاب داستانش را بخواند اما با این‌همه سر و صدا مگر می‌شود! برای همین هم دعوایشان شده است.

 

صداشو کم کن دیگه... وگرنه منم لج می‌کنم و از اینجا نمی‌رم.

 

دوست دارم با صدای بلند بازی کنم....تو برو یه جای دیگه کتاب بخون. 

داستان تصویری | اینطوری که نمی شود!

مامااان...بابا....

 

مامان ...

بهش بگو بره یه جای دیگه کتابشو بلند بخونه.... لج کرده نمی‌ره

داستان تصویری | اینطوری که نمی شود!

 

این چه سر و صداییه که راه انداختین.... چه خبره؟ 

داستان تصویری | اینطوری که نمی شود!

سارا نمی‌ذاره من بازی‌مو تموم کنم....

 

صداشو کم نمی‌کنه... من می‌خوام کتاب بخونم....

 

به‌جای دعوا کردن بهتره با هم حرف بزنین. اینطوری که نمی‌شه هر روز قهر و دعوا....!

داستان تصویری | اینطوری که نمی شود!

آخه مهیار همش می‌خواد کامپیوتر بازی کنه...

 

تا فردا وقت دارین برای اتاقتون برنامه‌ریزی کنید که دیگه دعواتون نشه. 

 

اگه برنامه‌تون خوب باشه ممکنه من زودتر به فکر مسافرت رفتن دست‌جمعی بیفتم. توی مسافرت هم می‌خواین همینطور دعوا کنین؟

 

داستان تصویری | اینطوری که نمی شود!

 

اینم از برنامه! چه خوب شد!

من باید با کامپیوتر بابا دیگه بازی نکنم و بازی فکری کنیم.

 

آره... هیشکی بچه دعوایی و لجباز دوست نداره!

داستان تصویری | اینطوری که نمی شود!

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.